kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۵۵۸۳
تاریخ انتشار : ۱۵ فروردين ۱۴۰۳ - ۲۰:۱۲
یک ستاره از آن هزار

 محمدعلی

 
 
 
ابوالقاسم محمدزاده
مدت‌هاست هر کسی را در خیابان می‌بینم توی دلم می‌گویم؛ چقدر قیافه‌اش آشناست؟ دچار این سندروم شده‌ام. همه‌و‌همه برایم آشنا هستند. 
- چقدر آشنایید شما؟ 
- کجا همدیگر را دیده‌ایم؟
- چهره‌ شما هم برای ما آشناست. 
هرچه تلاش می‌کنم به یاد نمی‌آورم کجا همدیگر را دیده‌ایم. چیزی توی ذهنم فرود می‌‌آید. یک پیغام، یک الهام. یک چیزی می‌خواهد که جواب این آشنا‌‌پنداری‌های پشت ‌هم و ناتمام را بدهد: «اینکه ما شبیه به‌هم شده‌ایم.». 
این شبیه ‌به‌هم‌ بودن، حالا که پیر شده‌ام و گرد پیری به سر رویم نشسته بیشتر مرا به خودم می‌آورد‌، بهتر به او فکر می‌کنم و دوباره می‌پرسم؛ 
- کجا همدیگر را دیده‌ایم؟
به یاد آن روزها می‌افتم، شوق شهادت چیزی بود که در جبهه زیاد دیده می‌شد. گاهی آدم‌هایی سر راه‌مان قرار می‌گیرند که برای ما الگو می‌شوند و حالا ستاره‌ای برای سیاه‌مشق‌های یک نویسنده؛ محمدعلی باقریان ستاره من است که به ظاهر در قوچان به دنیا آمده بود و از همان‌جا به منطقه اعزام‌، اما در عالم معنا و بعد معنوی در کربلای 5 ستاره شد. 
 حالا که ریشم سفید شده او را بهتر می‌فهمم و معنای ناله‌ها و گلایه‌هایش را که می‌گفته؛ «چرا شهید نمی‌شوم» را بهتر درک می‌کنم.
 از خودم می‌پرسم؛ راستی! چرا شهید نشدی «قاسم»؟ 
عاقبت‌به‌خیر شدن و چگونه رفتن مهم است و محمدعلی، یک الگوی تمام‌عیار‌؛ و نمونه‌ای از ده‌ها حبیب بن مظاهر کربلای ایران اسلامی بود که با سن و سال بالایش به جبهه آمد. محسن افخمی، همرزمش می‌گوید؛ 
 «من در منطقه دعا می‌خواندم و این امر باعث شده بود که محمدعلی به من علاقه پیدا کند. هر زمان عملیاتی انجام می‌شد و به پایان می‌رسید، پیشم می‌آمد و دست دور گردنم می‌انداخت و می‌گفت: 
این عملیات هم تمام شد چرا من شهید نشدم؟ چرا خدا من را نمی‌برد؟ عملیات میمک، مصادف با ایام محرم بود و او شب‌ها تا صبح بیدار می‌ماند و‌ گریه می‌کرد. به من می‌گفت: شب عاشورا است و تو خوابیدی. او بین چادرها راه می‌رفت و روضه می‌خواند و ‌گریه می‌کرد». 
الگو و ستاره امروزم، همان حبیب بن مظاهری است که در شب عاشورا با شمشیرش عشق‌بازی می‌کرد و با شوق شهادت تا سحر عبادت. چه زیبا ستاره‌ام شد. ستاره‌ای که زاده اردیبهشت‌ماه بود و طی عملیات کربلای 5، آن‌هم روز اول بهار،1366/1/1 درخشید و خاک‌های گرم و خونین شلمچه شاهد تولد ستاره من و آسمانی شدنش بود. محمدعلی باقریان ستاره شد تا روشنی‌بخش راه‌مان باشد و راهنمای گم‌گشتگان..... 
موضوع: شهید محمدعلی باقریان